بازیچه تقدیر

ساخت وبلاگ

بالاخره روزعقدمون رسید....

نمیدونید چه حالی دارم فقط،ازیه طرف نگرانم که آیندم چی میشه وازطرفی خوشحالم که به کسی که دوست داشتم رسیدم.

یه مانتوی سفیدکه روش مرواریدکاری ومنجق دوزیه که اگه زیرنوربرم مثل لوسرمیدرخشم،بایه شال صورتی کمرنگ وشلوارلی یخی.<اگه ترکیب رنگش خیلی ضایس دیگه ببخشین چیزی که به رنگ سفره عقدبیادمدنظرم نمیامد>

داشتم خودمو آرایش میکردم که زویا اومد تواتاق.

نیشش تابناگوشش بازبود.مطمئنم چیزی شده که انقد خوشحاله پس پرسیدم.

-زویاچته شادی؟

زویا:خوب امروزعقد توئه دیگه منم خواهرتم بایدشادباشم.

چشمامو براش ریزکردم وگفتم:بروبچه،راستشوبگو.

آب دهنشوقورت دادوگفت:اون پسرعموشم هست؟

ازلحنش خندم گرفت.

-کدوم ؟نکنه آرمانو میگی همونی که ازت 3سال بزرگتره؟

-آره همون امروزهست؟

-ای زویای بی شعورخجالت بکش.

-اااااااااااااااااااااا،خوب چیه هرکی واسه خودش یه برنامه هایی داره دیگه.

خواستم جوابشوبدم که کامیاب یهواومد تو.

-به به نفسم چه نازشدی؟

یه لبخندپهن درجوابش دادمو گفتم:شماهم خیلی آقاشدی بااین کت وشلوار.

-اینم که سلیقه شماست.

زویادست کامیاب روگرفت وگفت:کامیاب،آرمانم هست؟

-آره؛ای بسوزه پدرعاشقی زویا جون

ادامه دارد......
 

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 1249 تاريخ : 17 / 4 ساعت: 7:55 PM

لطفابرای خوندن به ادامه ی مطلب بروید....

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : بازیچه"تقدیر, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 1202 تاريخ : 9 / 4 ساعت: 7:27 PM

لطفابرای خوندن به ادامه ی مطلب بروید.....

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : بازیچه"تقدیر, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 1156 تاريخ : 5 / 4 ساعت: 8:42 PM

دوستای گلم امیدوارم خوشتون اومده باشه....

داداش دانیال گلم،آدرس وبتونمینویسی برام؛خواهشابنویس تالینکت کنم وهمین که بهت سربزنم.....

لطفابرای خوندن ادامه ی داستان به ادامه ی مطلب بروید...

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : بازیچه"تقدیر, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 1173 تاريخ : 3 / 4 ساعت: 9:53 PM

فالگیرشروع کردبه گرفتن فال قهوه

چه خوش خیال

انتظارطالعی شیرین ازقهوه ای تلخ

 

جاده بی انتهابود

واطرافش درختان حزن خودنمایی می کرد

کف ذستم رانگاه کردم

خطوطی پرپیچ وخم نشانگر

زندگی پرازسختی میداد

 

آسمان آبی نیست

خورشیدپیدانیست

راست میگویندکه درخت حزن

بی دلیل وبدون نیازبه محبت

می روید

ولی همچنان زندگی جاریست

 

دوستای گلم ازتون خواهش کردم ،من این داستاناوشعراروخودم میگم .خواهش میکنم اگه مایلیدبخونیدونظربذارید.درموردداستان بازیچه تقدیراگه نقدی دارین بگین.محبت

 

بازیچه تقدیر...
ما را در سایت بازیچه تقدیر دنبال می کنید

برچسب : درخت"حزن, نویسنده : nasim eshgh-mani بازدید : 1122 تاريخ : 1 / 4 ساعت: 0:55 AM